شهره شهر
در بند بند قصه نینوایت در بندم
زین گرفتاریم هم می گریم و هم می خندم
با غم شیرین تو، من خوشم
در نگاه عاقلان من سرخوشم
پر میزنم تا وارد این قفس شوم
در قفسم با تو دمی هم نفس شوم
بلبل طبعم شیدای این باغ است
دلم از آتش دلت داغ است
شانه می شوم بهر سر بی تنت
وصله می شوم بهر کهنه پیرهنت
به فدای تو نیستی و هستیم
شور عشق و جوانی مستیم
مستم از خمره های نگاه تو
هستم گاهی فکر قت پیشینده...
ادامه مطلبما را در سایت پیشینده دنبال می کنید
برچسب : سروده,وبلاگ, نویسنده : 7pishindeh0 بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 6:39